به نام خدا

 

 

ابو المکارم عز الدین حمزه بن علی بن زهره حسینی حلبی،معروف به «سیدابو المکارم بن زهره »از فقهای نامدار و از متکلمین مشهور قرن ششم هجری،و ازبزرگترین دانشمندان شهر تاریخی «حلب »بوده است.ولادت او در سال 521 در ماه رمضان اتفاق افتاد.او تحصیلات خود را نخست در وطن مالوف خویش،و سپس درعراق و نجف تعقیب نمود و به مراتب عالیه علمی نائل آمد.

ابن زهره در فقه،اصول،کلام،نحو و ادبیات عرب مهارت و تبحر کامل پیدا کردو در این رشته ها نیز صاحب تالیف شد که هر کدام از آنها نشانگر مقام شامخ علمی او،و معرف احاطه کامل وی بر علوم و فنون مختلف اسلامی است.

گفتار استاد:

«سید ابو المکارم «ابن زهره »در حدیث به یک واسطه از ابو علی،پسر شیخ الطائفه روایت می کند و در فقه با چند واسطه شاگرد شیخ طوسی است.او اهل حلب است.در سال 585 هجری درگذشته است.کتاب معروف او در فقه به نام «الغنیه »معروف است.هر گاه در اصطلاح فقها«حلبیان »گفته شود،به صیغه تثنیه،مقصود ابو الصلاح حلبی و ابن زهره حلبی است.و هر گاه «حلبیون »به صیغه جمع گفته شود،مقصود آن دو نفر به علاوه ابن البراج است که او نیز اهل حلب بوده است.

بنابر آنچه در مستدرک(ج 3،ص 506)ضمن احوال شیخ طوسی آمده است،ابن زهره کتاب النهایه شیخ طوسی را نزد ابو علی حسن بن الحسین معروف به ابن حاجب حلبی خوانده است و او آن کتاب را نزد ابو عبد الله ذنوناری در نجف و او نزد رشید الدین علی بن زیرک قمی و سید ابی هاشم حسینی و آن دو نفر نزدشیخ عبد الجبار رازی تحصیل کرده بوده اند و شیخ عبد الجبار شاگرد شیخ طوسی بوده است.بنابر این نقل،ابن زهره با چهار واسطه شاگرد شیخ طوسی بوده است.» (1)

نیاکان او:

ابو المکارم،گذشته از حسب و شرف علمی و تحصیلی،دارای نسب بس شریف و بزرگواری است.زیرا او با نه واسطه به امام ششم،حضرت امام جعفر صادق(ع)می پیوندد.به این ترتیب که جد او حمزه بن علی بن محمد،و او فرزند ابراهیم بن احمدبن محمد بن حسین بن اسحاق بن الامام جعفر الصادق(ع)می باشد.
آراء دانشمندان درباره او:

سید ابو المکارم مورد توثیق و توصیف هر عالم بزرگوار و مجتهد رجالی است که به شرح حال او پرداخته است:
گفتار صاحب ریاض:

ملا عبد الله افندی اصفهانی در مورد او گوید:

«فقیه نامور،عالم بزرگوار،اصولی جلیل القدر،معروف به «ابن زهره »صاحب کتاب «الغنیه »که مشتمل بر اصول فقه و فروع آن بوده،از فقهای جلیل القدر و از بزرگان طایفه امامیه می باشد.او معاصر ابن شهر آشوب و از شاگردان او می باشد.» (2)
سخن علامه مجلسی در بحار:

«کتاب الغنیه،نویسنده آن «ابن زهره »بی نیاز از توصیف می باشد.او از فقهای بزرگوار و جلیل القدری است.کتابهای او از نهایت اشتهار برخوردار می باشند.به ویژه کتاب نامبرده فوق...» (3)
گفتار مرحوم مدرس:

صاحب ریحانة الادب در حق او می نویسد:

«ابن زهره،کنیه اش ابو المکارم،ملقب به عز الدین،معروف به ابن زهره و یا سیدبن زهره،عالم فاضل و جلیل القدر از اجلای علمای امامیه و از اکابر متکلمین و فقهای شیعه می باشد و نسب او با شش واسطه به جناب اسحق فرزند امام جعفر صادق(ع)موصول می شود.این خاندان آل زهره به همین جهت به «اسحاقیون »نیز موصوف هستند و فقط ابن زهره در صورت نبودن قرینه تنها بدو منصرف می گردد.

او با یک واسطه از ابو علی پسر شیخ طوسی روایت می کند.معین الدین مصری،ابن ادریس،شاذان بن جبرئیل قمی،و محمد بن جعفر مشهدی صاحب مزار معروف و بعضی دیگر از او روایت می کنند.از تالیفات او:اباحة المتعة-غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع-قبس الانوار فی نصرة العترة الاطهار-النکت(در نحو)می باشد.اودر سال 585 هجری در 74 سالگی در حلب وفات یافت و در دامنه کوه جوشن نزدمشهد السقط محسن بن حسین بن علی(ع)مدفون گردید.در نخبة المقال گفته است و ابن علی بن زهرة الاجل ذوغنیة،عنه ابن ادریس نقل.» (4)
خاندان زهره:

پیش از طلوع ابو المکارم،این دودمان اصیل را در اثر وجود نام «اسحاق »در تبارآنان،«اسحاقیین »می گفتند،ولی بعدها ابو المکارم و پدرش علی و سایر دانشمندان خاندانش را به نام «زهره »جد آنها و همه را«بنی زهره »نامیدند.از روزی که این دودمان عظیم الشان در حلب توطن اختیار کردند،همواره اشعه علم و فضل و دیانت و تقوای آنان به مردم شیعه حلب،و سایر نواحی آن می رسید و همه از نعمت وجود آنان برخوردار بودند.آنان کتابها و آثار گرانبهایی در بین مردم از خود به یادگار گذاشته اند.

ابو المحاسن زهرة بن علی،جد ابو المکارم و علی بن زهره پدر ابو المکارم وبرادر وی ابو القاسم عبد الله بن علی مؤلف کتاب «التجرید»در فقه و کتاب «الفیة من الحجج و الادلة »و تبیین المحجه،و فرزند او محی الدین محمد که برادر زاده ابو المکارم و دانشمند بزرگی بوده است،مؤلف کتاب «الاربعین »در حقوق برادران دینی است که شهید دوم(ره)نامه حضرت صادق(ع)به نجاشی را از آن کتاب نقل می کند و عموزاده ابو المکارم،علاء الدین ابو الحسن علی است که علامه حلی اجازه خود را به نام بنی زهره مندرج در جلد 25 بحار،به نام از صادر کرده است.پسر عموی دیگر او،احمد بن محمد بن حسن بن زهره است که استاد شهید اول می باشد.و پسر عموی دیگرش احمد بن قاسم بن زهره شاگرد شهید اول می باشد.و سایر خاندان آنها نوعا از فقهای نامور و از ادبای سخن گستر و از مجتهدین سرشناس و بلند پایه شیعه و از پیشوایان مردم حلب بوده اند. (5)
داستان جالبی از زندگی ابن زهره:

محدث نوری در خاتمه مستدرک وسائل الشیعه،نقل می کند که ابن کثیر شامی در تاریخ خود نوشته است:

«چون «صلاح الدین ایوبی »از کار مصر فارغ شده و بر اوضاع آن منطقه تسلطیافت،متوجه فتح بلاد شام شد.از جمله به حلب آمد و در بیرون حلب نیرو پیاده کرد.

فرماندار حلب از این موضوع بسیار مضطرب و نگران شد و مردم شهر را در مسجدجمع نمود و نسبت به آنان مهربانی بسیار نمود و از آنان استمداد جست.مردم شهراطاعت کردند.شیعیان نیز اظهار موافقت کردند،ولی مشروط بر اینکه حاکم شهرخواسته های مذهبی آنان را تامین نماید و خواسته های خود را به این ترتیب شرح دادند:

1-مسجد جامع شرقی حلب را که مسجد بزرگان بود در اختیار آنان قرار دهند.

2-حق داشته باشند در اذان «حی علی خیر العمل »بگویند.

3-حق داشته باشند پیشاپیش جنازه های خود،اسامی دوازده امام(ع)را بگویند.

4-حق داشته باشند بر مردگان خود با پنج تکبیر نماز بخوانند.

5-عقد و نکاح آنان فقط توسط «ابو المکارم »ابن زهره صورت گیرد.

حاکم و مردم هم تمام شرایط آنان را پذیرفتند و از آن روز مسجد جامع حلب به آنان تعلق گرفت و در آنجا و سایر شهرستانها در اذان «حی علی خیر العمل »گفته شد.» (6)
اساتید او:

ابو المکارم ابن زهره،از محضر اساتید متعددی کسب علم و دانش نموده است که از آن میان می توان اسامی:سید کبیر ابو منصور محمد بن حسن نقاش،فقیه نامی شیخ ابو علی طوسی،عالم بزرگ حسن بن حسن معروف به ابن حاجب حلبی، دانشمندمتبحر حسین بن طاهر صفری و سید بزرگوار علی بن زهره حسنی را نام برد.
شاگردان او:

جمع فراوان دیگری در محضر او به کسب علم و دانش پرداخته اند که از آن میان می توان به فقیه بزرگوار ابن ادریس حلی، دانشمند معروف شاذان بن جبرئیل مشهدی مؤلف کتاب «المزار»،و جمع دیگری را که اسامی آنان در کتابهای تراجم و رجال آمده است،اشاره نمود.

پی نوشتها:

1- آشنایی با علوم اسلامی،ص 298.

2- ریاض العلماء،ج 2،ص 202.

3- بحار الانوار،ج 1،ص 40.

4- ریحانة الادب،ج 7،ص 550 و 551.

5- مکتب اسلام،سال دوم،شماره 7،مقاله استاد آقای علی دوانی.

6- مستدرک نوری،ج 3،ص 506.